زر زدن

لغت نامه دهخدا

زر زدن. [ زَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از صرف کردن زر. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) :
زین اساسی نهی فراخ نه تنگ
زرزنی در عمارت گل سنگ.امیرخسرو ( از آنندراج ). || در دو بیت زیر ظاهراً بمعنی زردرنگ شدن ، به زردی زدن آمده است :
روی و چشمی دارم اندر مهر او
کاین گهر می ریزد آن زر می زند.سعدی.چشم و رویم میدهد از حلقه گوشش خبر
این یکی در می چکاند و آن دگر زر می زند.جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).رجوع به زر شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از صرف کردن زر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو