زدوار

لغت نامه دهخدا

زدوار. [ زَ ] ( اِ ) جدوار است که ماه پروین باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). جدوار است.( ترجمه صیدنه ). جدوار است که آنرا «ماه پروین » گویند و بیخ گیاهی است که دفع سموم کند و بنفش آن معتبرباشد و در هر جا که آن روید، گیاهی دیگر بروید که آنرا «بیش » گویند و زهر قتال است... و رشیدی گوید: زدوار یعنی مانند صمغ و از این قرار «زد» بمعنی صمغ خواهد بود... و به زای فارسی انسب است ... رشیدی درست دانسته ، زد به پارسی بمعنی صمغ است ، چنانکه صمغالزیتون را در پارسی زدزیتون و صمغاللوز را زدبادام ترجمه نمایند و صمغالکمثری را به فارسی زدامرود، اما به شیرازی ازدوامرود و صمغاللوز را ازدوبادام گویند. در هر صورت زد بمعنی صمغ درست و صحیح است و جدوار و زدوار یعنی صمغمانند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). جدوار. زرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زرنباد، جدوار، ژدوار و ترجمه صیدنه شود.

فرهنگ عمید

= جدوار

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از تیره زنجبیلیها که دارای ساقه زیرزمینی دراز و باریک است . میوه اش کپسولی و دارای دانه های معطر است . این گیاه مانند دیگر گیاهان تیره زنجبیلیها در منطقه هند و مالزی میروید و در تداوی بعنوان مقوی و باد شکن و در تهیه برخی لیکورها مصرف میشود زنجبیل بیابانی امامون دشتی عرق الکافور . توضیح : در برخی کتب تاج الملوک زرد رومی را که بنام [[ انتله سودائ ]] نیز نامیده میشود مرادف زرنباد گرفته اند . یا زرنباد چینی جدوار ختایی ( جدوار ).
جد وار است که ماه پروین باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال جذب فال جذب