لغت نامه دهخدا
یتیم را پی آن تا بنشنوی گریه ش
دهند می به دهان اندر و فشار رکوی.سوزنی.خرقه ؛ پاره ای از رکوی. رَبَذَه ؛ رِبذَة. رکوی که زرگران پیرایه را به وی مالند. ( منتهی الارب ).رجوع به رکو و رکوه شود. || چادر یک لخت. ( از برهان ). رجوع به رِکوَه شود.