رم کردن

لغت نامه دهخدا

رم کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رمیدن. رجوع به رمیدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( رمید رمد خواهد رمید برم رمنده رمان رمیده رمش ) ۱ - ترسیدن و گریختن رم کردن . ۲ - احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم