رقاء

لغت نامه دهخدا

رقاء. [ رَ ] ( ع اِ ) فساد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
رقاء. [ رَق ْ قا ] ( ع ص ) مرد بسیارافسونگر. ( ناظم الاطباء ). مرد افسونگر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). افسونگر. افسونگری استاد. ( یادداشت مؤلف ). افسونگر. ( ملخص اللغات ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). || کوه نورد. ( یادداشت مؤلف ).
رقاء. [ رَق ْءْ ] ( ع مص ) ایستادن آب چشم و خون. ( مهذب الاسماء ). رقوء. خشک شدن اشک و ایستادن آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ایستادن اشک و خون. ( یادداشت مؤلف ). خشک شدن اشک و ایستادن و کذلک رقاء الدم. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || برآمدن و بلند گردیدن عرق. رقوء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برآمدن و بلند گردیدن رگ. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اصلاح کردن میان قوم.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فساد انداختن ( از اضداد ): رقاء بینهم. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). فساد انداختن. ( آنندراج ). || بالا برآمدن : رقاء فی الدرجة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بالا برآمدن در درجه. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال اعداد فال اعداد فال قهوه فال قهوه