لغت نامه دهخدا
گرفته پای تختش را فلک رخ
نتابدجاودانه بخت از او رخ.قطران تبریزی ( از جهانگیری ).شبی رخ تافته زین دیرفانی
به خلوت در سرای ام هانی.نظامی.شرح این کوته کن و رخ زین بتاب
دم مزن واﷲ اعلم بالصواب.مولوی.کدام دوست بتابد رخ از محبت دوست
کدام یار بپیچد سر از ارادت دوست.سعدی.و رجوع به رخ تابیدن شود.