رادن

لغت نامه دهخدا

رادن. [ دِ ] ( ع ص ) اسم فاعل از ردن. رجوع به رَدن و رَدَن شود. || ( اِ ) زعفران. || سرخی به زردی آمیخته. و منه بعیر رادنی و ناقة رادنیة؛ ای ، خالطت حمرته صفرة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). احمررادنی : خالطت حمرته صفرة کالورس. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

اسم فاعل از ردن . زعفران . یا سرخی بزردی آمیخته .

فرهنگ اسم ها

اسم: رادن (دختر) (عربی) (تلفظ: rāden) (فارسی: رادِن) (انگلیسی: raden)
معنی: زعفران، سرخی به زردی آمیخته، سرخی که به زردی آمیخته شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت