درکوب

لغت نامه دهخدا

درکوب. [ دَ ] ( نف مرکب ) درکوبنده. کوبنده در. قارع الباب. || مجازاً، طلبکار مبرم : و با مردی که در متاع بصارت ندارد معامله نکند تا از درکوب ایمن بود. ( منتخب قابوسنامه ص 177 ).

فرهنگ فارسی

در کوبنده کوبنده در قارع الباب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال پی ام سی فال پی ام سی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ابجد فال ابجد