خورشید برق

لغت نامه دهخدا

خورشیدبرق. [ خوَرْ / خُرْ ب َ ] ( ص مرکب ) تابان. درخشان. تابناک :
من آن خاقانی دریاضمیرم
که ابر خاطرش خورشیدبرقست.خاقانی.

فرهنگ فارسی

تابان درخشان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال میلادی فال میلادی فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع