خورانی

لغت نامه دهخدا

خورانی. [ خوَ / خ ُ ]( حامص ) عمل خوران. عمل خوردن غذا. اکل. مقابل ناخورانی که امساک و خودداری از خوردن است : یکی گفت مرا وصیتی کن گفت رستگاری تو در چهار چیز است : ناخورانی وبیخوابی و تنهایی و خاموشی. ( تذکرةالاولیاء عطار ).

فرهنگ فارسی

عمل خوران عمل خوردن غذا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال سنجش فال سنجش