خودشکن

لغت نامه دهخدا

خودشکن. [ خوَدْ / خُدْ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) کسی که از فروتنی خویشتن را شکند. ( آنندراج ). فروتنی کننده. ( غیاث اللغات ). آنکه نفس را بفروتنی ریاضت کند ( یادداشت مؤلف ) :
ندارد استخوان خودپرستان مغز آگاهی
جهان پوچ را گر مست مغزی خودشکن دارد.صائب ( از آنندراج ).در همه روی زمین میشود انگشت نمای
هرکه چون مه بتمامی شود از خودشکنان.صائب ( از آنندراج ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم