خواهانی

لغت نامه دهخدا

خواهانی.[ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) آرزو. مراد. میل. خواهش. رغبت. ( ناظم الاطباء ). عشق در تداول عامیانه. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خواست. اراده. || شهوت. || طلب. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خواهانی تن ؛ شهوت طلبی. ( منتهی الارب ).
- خواهانی نمودن ؛ دعوی. دعاء. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

آرزو مراد یا خواست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه فال ارمنی فال ارمنی