خشم راندن

لغت نامه دهخدا

خشم راندن. [ خ َ / خ ِ دَ ] ( مص مرکب ) عصبانی شدن. غضب راندن. غیظ کردن :
کامکاری کو چو خشم خویشتن راند بروم
طوق زرین راکند در گردن قیصر درای.منوچهری.بحدی بر دشمنان خشم براند که دوستان را اعتماد بماند. ( گلستان سعدی ).
تو گر خشم بر وی نرانی رواست
که خود خوی بد دشمنش در قفاست.سعدی ( بوستان ).بر غلامی که طوق خدمت بست
خشم بیحد مران و طیره مگیر.سعدی ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

عصبانی شدن غضب راندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم