خرسی

لغت نامه دهخدا

خرسی. [ خ ُ سی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب بخراسان. خراسانی. ( از منتهی الارب ).
خرسی. [ خ ُ سا ]( ع ص ) آنکه بانگ نکند از شتران. ( از منتهی الارب ).
خرسی. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام خاندانی بوده است. ( از انساب سمعانی ).
خرسی. [ خ ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مربعة الخرسی ، نام محلتی در بغداد. ( از انساب سمعانی ).
خرسی. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام شرط بغداد بوده. ( از انساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

نام شرط بغداد بوده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی فال تماس فال تماس فال زندگی فال زندگی