خبزه

لغت نامه دهخدا

( خبزة ) خبزة. [ خ ُ زَ ] ( ع اِ ) نان کوماج. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). طلمه. ( از متن اللغة ) || چونه خمیر. ( از ناظم الاطباء ). || تکه های بزرگ نان. الثرید الضخمة. || گوشت. ( از متن اللغة ).
خبزه. [ خ ُ زَ ] ( اِخ ) نام کوهی است مشرف بر ینبع. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
خبزه. [ خ َ ب ِ زَ ] ( اِخ ) نام دهی است بطائف. ( از آنندراج ).
خبزه. [ خ ُ زَ ] ( اِخ ) حصنی از اعمال ینبع بارض تهامه نزدیک مکه بوده است. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).

فرهنگ فارسی

حصنی از اعمال ینبع بارض تهامه نزدیک مکه بوده است .

دانشنامه عمومی

خبزه ( به عربی: خبزة ) یک منطقهٔ مسکونی در یمن است که در استان بیضاء واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال ای چینگ فال ای چینگ فال میلادی فال میلادی فال عشق فال عشق