جمیر

لغت نامه دهخدا

جمیر. [ ج َ ] ( ع اِ ) جمعشدنگاه مردم. ( منتهی الارب ). محل اجتماع مردم. ( از اقرب الموارد ).
- ابناجمیر ؛ شب و روز. ( منتهی الارب ).
- ابن جمیر ؛ شب تاریک. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). هلال شبی که درآن شب هلال پنهان گردد و گویند شبی که در آغاز و پایان آن ماه نتابد و گویند آخرین شب ماه. ( از اقرب الموارد ).
جمیر. [ ج ُ م َ ] ( اِخ ) نام پدر خارجه بدری است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام پدر خارجه بدری است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال رابطه فال رابطه فال نخود فال نخود فال حافظ فال حافظ