جراحت بند

لغت نامه دهخدا

جراحت بند. [ ج ِ ح َ ب َ ] ( نف مرکب ) شکسته بندکن. جراح. رگ بند. آنکه جراحت و زخم را بندد. رِفادَه. ( منتهی الارب ) :
جراحت بند باش ار میتوانی
ترا نیز ار بیندازد چه دانی.سعدی ( دیوان چ مصفا ص 804 ).|| ( اِ مرکب ) پارچه یا نواری که بدان زخم و جراحت را می بندند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) پارچه یا نواری که بدان جراحت را بندند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال نوستراداموس فال نوستراداموس استخاره کن استخاره کن فال آرزو فال آرزو