تیز تیز

لغت نامه دهخدا

تیزتیز. ( ق مرکب ) پرشتاب :
باد چون بشنید آمد تیزتیز
پشه بگرفت آن زمان راه گریز.مولوی. || بخشم. غضبناک : چون برمک بر تخت نشست سلیمان یکی تیزتیز در وی نگریست. ( تاریخ بخارا ).
نگه کرد قاضی بر او تیزتیز
معرف گرفت آستینش که خیز.( بوستان ).رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

پر شتاب بخشم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی