تروند

لغت نامه دهخدا

تروند. [ ت َ وَ ] ( اِ ) ترونده. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). میوه نورس و نوباوه را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). میوه ای را گویند که نخست رسیده باشد و آنرا نوباوه نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). نوباوه. ( فرهنگ رشیدی ). میوه رسیده که آنرا نوبر و نوباوه نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || بمعنی ترفنده است. ( فرهنگ جهانگیری ). مرادف ترفند و ترفنده نیز گفته اند. ( فرهنگ رشیدی ). ترب. ( شرفنامه منیری ). بمعنی مکر و حیله و تزویر و دروغ و فریب باشد. ( برهان ). مکر و حیله و تزویر. || فسانه. || محال. || بیهوده و وعده دروغ وشکستن عهد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترونده شود.

فرهنگ عمید

= ترفند

فرهنگ فارسی

( صفت ) نو رس ( میوه ) نو باوه نو بر.

فرهنگ اسم ها

اسم: تروند (دختر) (فارسی) (تلفظ: tarvand) (فارسی: تروند) (انگلیسی: tarvand)
معنی: میوه تازه رسیده، نوبر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند استخاره کن استخاره کن