تتق باف

لغت نامه دهخدا

تتق باف. [ ت ُ ت ُ ] ( نف مرکب ) تتق بافنده. که پرده بافد :
خرد کاری بین که در مشرق تتق بافان شب
دق مصری را نورد ذیل اکسون کرده اند.مجیر بیلقانی.رجوع به تتق و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تتق بافنده که پرده بافد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم