بی شام

لغت نامه دهخدا

بی شام. ( ص مرکب ) ( از: بی + شام ) بی غذای شب : سر بی شام زمین گذاردن. شب هنگام گرسنه خفتن. رجوع به شام ( ترکیب بی شام خفتن ) شود.

فرهنگ فارسی

بی غذای شب سر بی شام زمین گذاردن  شب هنگام گرسنه خفتن 

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم