بضه

لغت نامه دهخدا

( بضة ) بضة. [ ب َض ْ ض َ ] ( ع اِ ) زن تنک پوست آکنده گوشت. ( منتهی الارب ). زن نازک پوست. ( مهذب الاسماء ). باضة. بضباضة. بضیضة. و رجوع به مترادفات کلمه شود. || شیر ترش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بضة. [ ب َض ْ ض َ ] ( ع اِ ) زن تنک پوست آکنده گوشت. ( منتهی الارب ). کنیزک نرم تن خواه گندم گون باشد و خواه سفید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دختر تنک پوست آکنده گوشت. ( ناظم الاطباء ). بضباضة. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). باضة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شیر ترش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

زن تنک پوست آکنده گوشت ٠ کنیزک نرم تن خواه گندم گون باشد و خواه سفید ٠ دختر تنک پوست آکنده گوشت ٠ یا شیر ترش ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم