لغت نامه دهخدا
یکی روز یعقوب را دل بکاست
وزو طبع،بریانکی خورده خواست.شمسی ( یوسف و زلیخا ).رجوع به بریان شود.
بریانک. [ ب ِ ن َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران. سکنه آن 100 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات وصیفی و انگور است. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1 ).
بریانک. [ ب ِ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنه آن 115 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7 ).
بریانک. [ ب ِ ن َ ] ( اِخ ) ( قنات... ) از قنوات شهر تهران ، مقدار آب پنج سنگ ، مسافت مادر چاه در شهر نیم فرسنگ. در شهر نو مصرف میشود. ( یادداشت دهخدا ).