العرم

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
عرم (۱ بار)
«عَرِم» در اصل از «عَرّامة» (بر وزن علاّمه) به معنای خشونت، کج خلقی و سختگیری است، و توصیف سیلاب به آن، اشاره به شدت خشونت و ویرانگری آن است، و تعبیر به «سَیْلَ الْعَرِم» به اصطلاح از قبیل اضافه موصوف به صفت است.
بعضی «عَرِم» را به معنای موشهای صحرایی گرفته اند، که بر اثر رخنه در این سدّ، مایه ویرانی آن شدند (مسأله نفوذ موشها در سدّ، گر چه قابل قبول است، اما تعبیر آیه، تناسب چندانی با این معنا ندارد).
در «لسان العرب» برای مادّه «عَرِم» معانی مختلفی دیده می شود; از جمله: «سیلاب طاقت فرسا»، «موانعی که در میان دره ها برای مهار کردن آب» می سازند، و همچنین موش بزرگ صحرایی. ولی، از همه مناسبتر همان معنای اول است، و در تفسیر «علی بن ابراهیم» نیز روی آن تکیه شده است.
(به فتح عین و کسر راء) . عَرْم (بر وزن فلس) به معنی کندن است در قاموس و اقرب الموارد هست: «عَرَمَ الْعَظْمَ: نَزَعَ ما عَلَیْه مِنْ لَحْمٍ» یعنی آنچه گوشت در استخوان بود کند. به نظر من «سَیْلَ الْعَرِمِ» اضافه موصوف بر صفت است و عرم به معنی منهدم کننده و ویران کننده می‏باشد یعنی: قوم سباء از فرمان حق اعراض کردند در نتیجه سیل منهدم کننده را برایشان فرستادیم و دو باغ آنها را به دو باغی که دارای میوه تلخ و شوره گز و اندکی کُنار بود مبدل کردیم. عرم را مسنّاة که به معنی سیل بند است گفته‏اند و نیز باران تند (المطر الشدید) و جُزَر (بر وزن صرد) که نوعی موش است و خُلْد (بر وزن قفل) (موش کور) معنی کرده‏اند ایضاً آن را جمع عرمه که به معنی سدّ است مثل کلم و کلمه و همچنین جاهل و بدخلق موذی گفته‏اند. در نهج البلاغه خطبه 231 در وصف زمان فرموده: «فَتاهُمْ عارِمٌ» یعنی جوانانشان بد خلق است در نهایه درباره عاقر ناقه صالح آمده: «فَاَنْبَعَثَ لَها رَجُلٌ عارِمٌ» یعنی مرد خبیث و شریری برای کشتن آن ناقه به پاخاست. و نیز نقل شده: مردی به ابی‏بکر گفت: «عارَمْتُ غُلاماً بِمَکَّةَ فَعَّضَّ اُذُنی فَقَطَعَ مِنْها» یعنی در مکه با پسری مخاصمه کردم گوش مرا به دندان گرفت و قسمتی از آن را برید. باید «سَیْلَ الْعَرِمِ» بدین معانی باشد یعنی منهدم کننده، طغیان کننده. در مجمع از ابی اعرابی آن را سیل طاقت فرسا نقل کرده است. سیل عرم که آبادیهای قوم سباء را منهدم و آنها از هستی ساقط نمود یکی از مشهورات تاریخ است، در دائرة المعارف و جدی و غیره نقل شده است نام سدّی که سیل آن را منهدم کرد سدّ مأرب از آن قوم سباء بود و آن میان دو کوه بلق بنا شده و از همه سدّها پرآب‏تر بود. در تفسیر برهان و المیزان از کافی از امام صادق «علیه السلام» نقل شده که درباره قوم سباء فرمود: آنها مردمی بودند، قریه‏های متصل به هم داشتند، نهرهای روان و اموال داشتند، نعمتهای خدا را کفران کردند. عافیتی که داشتند تغییر دادند خداوند نعمت آنها را تغییر داد «اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ» خداوند سیل عرم را بر آنها فرستاد قریه‏هایشان را پراکنده و دیارشان را خراب نمود. اموالشان را از بین برد و دو باغ آنها را به دو باغی که میوه تلخ و شوره گز و اندکی کُنار داشت تبدیل نمود بعد فرمود: «ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازی اِلّا الْکَفُورَ». راجع به جزئیات سدّ مأرب به فرهنگ قصص قرآن تألیف آقای صدر بلاغی مادّه «سَبَاء» رجوع شود که راجع به نقشه و جریان آن و کاوش باستان شناسان به تفصیل سخن گفته شده است. و نیز در این کتاب به «سباء» رجوع شود. عَرْو: (بر وزن فلس) رسیدن. در اقرب الموارد آمده: . این آیه جواب قوم هود است که به آن حضرت گفتند: جز این نگوئیم که بعضی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده است. این فعل یکبار بیشتر در قرآن مجید نیامده است. اصل آن چنانکه در «عروه» خواهد آمد به معنی تعلق است در نهج البلاغه خطبه اول درباره شیطان آمده: «اِعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّةُ» حمیت به او متعلق شد و رسید. عُروة: دستگیره. دستاویز. عروه آفتابه و دلو معلوم است اهل آن چنانکه در مجمع تصریح شده به معنی تعلّق است. در اقرب الموارد گفته: «اَلْعُرْوَةُ مِنَ الدَّلْوِ وَ الْکُوز: المقبض ای اذنهما و کل ما یؤخذ بالید من حلقة فهو عروة». ، . در این دو آیه ایمان به خدا و توجّه به خدا توأم با نیکوکاری، چنگ زدن به دستگیره محکم نامیده شده در آیه اول قید «لَانْفِصامَ لَها» نیز ذکر شده. حقّا که ایمان به خدا و توجه به خدا با نیکوکاری، دستگیره محکمی است که قطع شدن ندارد، این کلمه فقط دوبار در قرآن مجید آمده است، جمع عروه عُری است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم