ایک

لغت نامه دهخدا

ایک. ( اِ ) شراره آتش. ( هفت قلزم ) ( ناظم الاطباء ).
ایک. [ اَ ] ( ع مص ) انبوه و درهم شدن درخت پیلو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ ایکة. ( منتهی الارب ). بیشه. ( آنندراج ). بیشه و انبوهی درختان. ( غیاث ). درختان بهم پیچیده. انبوهی از هر درخت که باشد حتی از خرمابنان. بیشه درختان کنار و پیلو. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ایکة شود.
ایک. ( اِخ ) نام ولایتی است از ولایات فارس. ( برهان ). ولایتی است بپارس معرب آن ایج است و از آنجا است مولانا عضد ایجی. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ایج و رجوع به ایگ و ایج و ایچ شود.

فرهنگ فارسی

نام ولایتی است از ولایت فارس

دانشنامه عمومی

آیک. آیک ( به انگلیسی: Eyke ) یک روستا و محله مدنی در بریتانیا است که در Suffolk Coastal واقع شده است. آیک ۳۶۲ نفر جمعیت دارد.
ایک (برد). ایک ( به لاتین: Ik ) یک رود در روسیه است که در استان نووسیبیرسک واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال انبیا فال انبیا فال قهوه فال قهوه فال فنجان فال فنجان