العصف

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
عصف (۷ بار)
«عَصْف» (بر وزن اسب) به معنای برگ ها و اجزایی است که بر ساقه زراعت است و از گیاهان جدا می شوند، و گاه به وسیله بادها به هر سو پراکنده می گردند، و به تعبیری دیگر، به معنای «کاه» است، و بعضی آن را به معنای پوسته گندم هنگامی که در خوشه است تفسیر کرده اند.
شدت. برگ. کاه. . آمد به آن بادی تند . اعمال کافران همچون خاکستری است که باد بر آن در روز طوفانی به شدت وزیده. «ریحٌ عاصِفَةٌ» یعنی باد طوفانی. . عصف را در آیه برگ، کاه و علف حبوبات گفته‏اند. المیزان آن را غلاف حبوبات از قبیل عدس و لوبیا و غیره گفته است. قول المیزان از همه بهتر و درست‏تر است زیرا «ذوُالْعَصْفِ» مقابل «ذات الْاَکْمام» است که درباره نخل آمده همان طور که از اکمام غلاف خرما مراد است از ذوالعصف نیز غلاف حبوبات مراد است در صحاح و قاموس در معنی «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» گفته شده «کَوَرَقٍ اُکِلَ حَبُّهُ وَ بَقِیَ تِبْنُهُ» مانند برگی که دانه‏اش خورده شده و کاهش باقی مانده است. علی هذا مراد از عصف در آیه غلاف دانه هاست و چون آنها بالاخره کاه خواهند شد بر آنها عصف اطلاق شده است و چون ذوالعصف از صفات مخصوصه حبّ است لذا نمی‏شود آن را برگ معنی کرد. . اگر مأکول به معنی جویده شده باشد مثل . که ظاهراً به معنی جویدن است، معنی آن است که خدا یاران فیل را مانند برگ و کاه جویده گردانید وگرنه باید عصف مأکول را همانطور که از صحاح و قاموس نقل شد به معنی غلافی که که مغزش خورده شده و پوستش مانده است بگیریم. المیزان گفته: عصف مأکول برگی است که دانه‏اش خورده شده و یا پوستی که مغزش خورده شده به قول بعضی مراد از عصف مأکول برگی است که اکال (کرم) آن را خورده و فاسد کرده است. ناگفته نماند عصف مأکول را سرگین معنی کردن درست نیست و از ساحت قرآن به دور است. اگر مراد از عصف مأکول پوستی که مغزش خورده شده باشد، مقصود از آیه آن است که خداوند شوکت و نیرو و اقتدار آنها را به وسیله حجاره سجّیل گرفت و بی نیرو و ضعیف و پراکنده شدند همانطور که قشر پس از خورده شدن مغز بی فایده می‏شود. به درستی معلوم نیست که اصحاب فیل همه مرده‏اند یا عدّه‏ای متفرق و پراکنده شده و عدّه‏ای مرده‏اند وجه دوم درست است . . ظاهراً مراد از عاصفات بادهای طوفانی است مثل . مشروح سخن در «رسل» گذشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم