بابای کوهی

لغت نامه دهخدا

بابای کوهی. [ ی ِ ] ( اِخ ) رجوع به باباکوهی شود :
ندانی که بابای کوهی چه گفت
بمردی که ناموس را شب نخفت.سعدی ( بوستان ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی فال درخت فال درخت فال پی ام سی فال پی ام سی