اونگان

لغت نامه دهخدا

( آونگان ) آونگان. [ وَ ] ( ص مرکب ) در تداول عوام ، آونگ. دروا. معلق. آویخته. و فصیح آن آویزان باشد. بیت ذیل را در فرهنگها برای کلمه مثال می آورند :
رفته با بازوش از تندی مرکب آستین
گشته آونگانش از پهلوی استر پوستین.جلال الدین خوافی.- آونگان شدن ؛ آویزان شدن.
- آونگان کردن ؛ آویختن.
اونگان. [ اُ ] ( اِ ) باصطلاح دواسازی هر ماده دسم و سفت و غلیظی که بروی جزء معلول تمریخ کنند مانند اونگان خاکستری. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( آونگان ) (وَ ) (ص فا. ) آویخته ، معلق ، آونگ .

فرهنگ فارسی

( آونگان ) ( صفت ) آویخته معلق آونگ .
باصطلاح دوا سازی هر ماده دسم و سفت و غلیطی که بر روی جزئ معلول تمریخ کنند مانند اونگان خاکستری .

دانشنامه عمومی

آونگان (قروه). آونگان روستایی از توابع دهستان یالغوزآغاج در بخش سریش آباد در شهرستان قروه استان کردستان ایران است. بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، این روستا ۲۱۸ خانوار و نفر ۸۹۰ جمعیت داشته است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس استخاره کن استخاره کن فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تماس فال تماس