اوف

لغت نامه دهخدا

اوف. ( اِ صوت ) علامت اظهار درد است خاصه در سوختگی و خلیدن خار یا سوزن و امثال آن بر تن. ( یادداشت مؤلف ). اُخ. اُف.
اوف. [ اَ ] ( ع مص ) آفت رسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). زحمت و آفت رسیدن. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ادات تفجع (بهنگام درد و رنج گویند ).
آفت رسیدن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُوفِ: تا وفا کنم
معنی أَوْفِ: کامل بده
ریشه کلمه:
وفی (۶۶ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم