اهوازی

لغت نامه دهخدا

اهوازی. [ اَهَْ ] ( ص نسبی ) نسبت است به اهواز. از مردم اهواز. اهل اهواز. ( فرهنگ فارسی معین ). || نسبت است به اهواز که آنرا سوق الاهواز گویند و شهری آبادان بوده و در عصر سمعانی قسمت بیشترآن مخروبه بوده است. ( از لباب الانساب ) :
نازت بطریق علم دین باید
نازش چکنی بشعر اهوازی.ناصرخسرو.خزینه علم فرمان است اگر نه بر هوایی تو
که بردت پس هوازی جز هوازی شعر اهوازی.ناصرخسرو. || نواییست در موسیقی قدیم. ( فرهنگ فارسی معین ).
- اهوازی نهرتیری ؛ آهنگی عروضی یا موسیقی. نام نوایی یا وزنی است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
بزن ای ترک آهوچشم ، اهوازی نهرتیری
که باغ و راغ وکوه ودشت پر ماهست و پر شعری.منوچهری.
اهوازی. [ اَهَْ ] ( اِخ ) حکیم هبةاﷲبن حسین مکنی به ابوالقاسم که او را اصفهانی نیز گویند از پزشکان ایرانی و صاحب تألیفاتی در طب و ادویه است. وی به سال پانصدوپنجاه واند درگذشته است. ( دایرةالمعارف فارسی ).

فرهنگ فارسی

(صفت ) منسوب باهواز.۱ - از مردم اهواز اهل اهواز. ۲ - نوایی است در موسیقی قدیم.
حکیم هبه الله ابن حسین مکنی به ابوالقاسم که او را اصفهانی نیز گویند .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اهوازی (ابهام زدایی). اهوازی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابن ابی علی محمد بن حسن اهوازی اصفهانی، از محدّثین عامّه در اصفهان• حسین بن سعید اهوازی، فقیه و محدّث امامی نیمه اول قرن سوم• علی بن مهزیار اهوازی، از فقها و محدثان و دانشمندان نامور شیعه• علی بن عباس اهوازی، علی بن عباس مجوسی (علی بن عباس اهوازی) یکی از پزشکان پرآوازه ایرانی
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال آرزو فال آرزو