انباشت

لغت نامه دهخدا

انباشت. [ اَم ْ ] ( مص مرخم ) انباشتن. || ( اِ ) پری و امتلاء. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

انباشتن . پری و امتلائ

فرهنگستان زبان و ادب

{accumulation} [اقتصاد] فزونی یا رشد سرمایه به ویژه براثر افزودن مداوم یا مکرر متـ . انباشت سرمایه accumulation of capital
{accumulation} [علوم جَوّ] در یخسار شناسی، مقدار برف یا دیگر شکل های آب جامد که به یخسار یا میدان برف افزوده میشود

دانشنامه آزاد فارسی

اَنباشت (accumulation)
در علوم زمین، افزایش برف و یخِ یخچال های طبیعی۱. این فرآیند عکس یخکاست (فرساب)۲ است. حجم برف در هنگام بارش و بهمن افزایش می یابد، به تدریج فشرده می شود، و یخ می زند. هرچند انباشت در همۀ نقاطِ یخچالی صورت می گیرد، در ارتفاعات بالاتر که یخچال از آن جا شروع می شود و دمای پایین تری هم دارد، نظرگیرتر است.
glacierablation
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تک نیت فال تک نیت فال فنجان فال فنجان