الوداع

لغت نامه دهخدا

الوداع. [ اَل ْ وَ ] ( ع صوت ) بدرود باش. خداحافظ. در وقت جدایی از دوستان و مسافرت میگویند یعنی وداع میکنم. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به وداع و مجموعه مترادفات ص 155 شود :
الوداع ای دوستان من مرده ام
رخت بر چارم فلک بر برده ام.مولوی ( مثنوی ).الوداع ای خواجه کردی مرحمت
کردی آزادم ز قید مظلمت.مولوی ( مثنوی ).الوداع ای زمان طاعت و خیر
محفل ذکر و مجلس قرآن.سعدی.

فرهنگ عمید

۱. وداع، بدرود.
۲. بدرود گفتن با مسافر.

فرهنگ فارسی

بدرود . ( هنگام جئایی یا ذکر جدایی و تاسف بر آن گویند ).
بدرود باش . خداحافظ . در وقت جدایی از دوستان و مسافرت میگویند یعنی وداع میکنم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم