افسوس کنان

لغت نامه دهخدا

افسوس کنان. [ اَ ک ُ ]( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال ریشخند کردن :
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب مست ببالین من آمد بنشست.حافظ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم