افسانه کردن

لغت نامه دهخدا

افسانه کردن. [ اَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شهره کردن. مشهور ساختن :
ما را برندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه.حافظ.حزین افسانه کرد آخر بهر محفل غم دل را.حزین اصفهانی ( از ارمغان آصفی ). || سخن گفتن از :
نام تو گفتن نیارم لیک مقصودم توئی
گر حدیث بو و یا افسانه گل میکنم.جامی.و رجوع به افسانه شود.

فرهنگ فارسی

شهره کردن مشهور ساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم