اخم کردن

لغت نامه دهخدا

اخم کردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چهره درهم کشیدن. چین به ابرو افکندن. عبوس کردن. چین بر جبین آوردن. روی ترش کردن. ترش نشستن. ابرو درهم کشیدن. اخمو شدن. گره به ابرو آوردن در حال خشم.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آژنگ افکندن یان دو ابرو ترش کردن روی خشم گرفتن گره بر ابرو در آوردن در حال خشم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم