گره وا کردن

لغت نامه دهخدا

گره وا کردن. [ گ ِ رِه ْ ک َ دَ] ( مص مرکب ) گره باز کردن. گره گشادن و گشودن. مجازاً رفع مشکل کردن. مشکلی را آسان نمودن :
چون وانمیکنی گرهی خود گره مباش
ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست.صائب.وا نکرد آئینه گردیدن گره از کار من
بند حیرت سخت تر از بیضه فولاد بود.میرزا بیدل ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - باز کردن گره بسته . ۲ - حل کردن مشکل . یا گره گشادن از ابرو. چهره را باز نمودن گشاده روشدن : گره بگشای زابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی . ( نظامی ) یا گره گشادن خنده . پدید آمدن خنده . یا گره گشادن دل . غم دل را زایل کردن شاد کردن خاطر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم