مات شدن

لغت نامه دهخدا

مات شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) حیران و سرگردان شدن. مشوش و مضطرب شدن. ( از ناظم الاطباء ). سخت متحیر شدن. مبهوت شدن. سخت حیرت زده گشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مغلوب شدن شاه شطرنج. باختن در شطرنج.از هر نوع حرکت بازماندن در شطرنج ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || توسعاً مردن :
شد از رنج و از تشنگی شاه ، مات
چنین یافت از چرخ گردان برات.فردوسی.رجوع به مات شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( شطرنج ) شاه شطرنج شاه شطرنج شخص بوضعی گرفتار شدن که نتواند از آن خلاص شود .
حیران و سرگردان شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم