لغت نامه دهخدا فلیک. [ ف َ ] ( اِ ) تیر دوشاخ بود. ( یادداشت مؤلف ): فلنگ. بیلک : فلیکش بیشه بر شیران قفس کردکمندش دشت بر گوران خباگاه.دقیقی.به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست فلیک پیش و به زه کرده نیم چرخ نهنگ.فرخی.