مولده

لغت نامه دهخدا

( مولدة ) مولدة. [ م ُ وَل ْ ل َ دَ ] ( ع ص ) زن غیرعرب زاییده در میان عرب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || نوپیدا از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- بینة مولدة ؛ حجت غیرثابت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
|| کلمه نوپیداشده که از پیش در زبان نبوده است. مولد. ( یادداشت مؤلف ).
- لغت مولدة ؛ لغتی که در اصل کلام عرب موضوع نباشد مگر از لغت اصلی گرفته باشند. ( ناظم الاطباء ).
|| شاعر نو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مولدة.[ م ُ وَل ْ ل ِ دَ ] ( ع ص ، اِ ) قابله و مام ناف. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ماما. قابله. ( یادداشت مؤلف ). ماماچه. پیش نشین.
مولده. [ م ُ وَل ْ ل َ دَ / دِ ] ( از ع ، ص ) تولیدکرده شده. || لغت ازنودرآورده و تازه پیداشده. ( ناظم الاطباء ).
مولده. [ ل ِ دَ ] ( ع ص ، اِ ) ( اصطلاح پزشکی )یکی از هشت خادم نفس نباتی است. ( یادداشت مؤلف ).
مولده. [ م ُ وَل ْ ل ِ دَ ] ( ع ص ، اِ ) ( اصطلاح پزشکی ) نزد طبیبان از قوتهای تن است. یکی از سه قوه نباتیه. و آن دو دیگر غاذیه و نامیه است. قوه ای است که در جسم هرچه لطیف تر باشد آن را جمع کند تا از آن مجموع مثل آن جسم حاصل کند، چنانکه در نبات ، تخم ، و در حیوان نطفه. ( یادداشت مؤلف ). قوتی است که از خون تحصیل منی کند و آن را مستعد قبول صورت انسانی و غیره کند. ( غیاث ). یکی از چهار قوه مخدومه طبیعیه و آن به مغیره اول معروف است و خود قوه ای است که منی را از خون می گیرد. ( از تذکره ضریر انطاکی ج 1 ص 13 ).
- خیال مولده ؛ تصور زاینده .

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مولد .
نزد طبیبان از قوتهای تن است ٠

دانشنامه عمومی

مولده رودی است به البه می ریزد. این رود از کشور آلمان می گذرد.
مولده (شهر). مولده ( به لاتین: Molde ) یک منطقهٔ مسکونی در نروژ است که در مولدا واقع شده است. مولده ۹٫۰۸ کیلومتر مربع مساحت و ۲۱٬۱۰۳ نفر جمعیت دارد و ۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال فنجان فال فنجان فال ای چینگ فال ای چینگ فال ابجد فال ابجد