کزه

لغت نامه دهخدا

( کزة ) کزة. [ ک َ ز زَ ] ( ع ص )مؤنث کَزّ. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کز شود. || مرة. ( اقرب الموارد ). || قوس کزة؛ که در چوب آن خشکی باشد از انعطاف. ( از اقرب الموارد ). کمان خشک چوب درخمیدگی. || بَکرَة کَزَّه ، چرخ تنک سخت آواز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
کزه. [ ک َ زَ/ زِ ] ( اِ ) پره کلیدان و زبانه قفل. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً دگرگون شده تزه است. رجوع به تزه شود.
کزه. [ ک ِ زَ] ( اِخ ) شهری است به سیستان و عجم بدینگونه تلفظ کنند اما در کتابت «جزه » نویسند. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

موئ نث کز یا مره یا قوس کزه که در چوب آن خشکی باشد از انعطاف
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال لنورماند فال لنورماند فال چای فال چای فال اعداد فال اعداد