پوستین به گازر

لغت نامه دهخدا

پوستین به گازر دادن. [ ب ِ زَ / زُ دَ] ( مص مرکب ) صاحب برهان گوید کنایه از بدگوئی و عیب جوئیست. لکن در بیت های ذیل معزی و انوری چنین مینماید که بمعنی کار بغیر اهل آن گذاردن است :
کی شود غرّه بگفتار مخالف چون توئی
مرد دانا کی دهدهرگز بگازر پوستین.معزی.بسلیمان نگر که از سر داد
پوستین اَمل بگازر داد.سنائی.گرت باید که سست گردد زه
اولا پوستین بگازر ده.سنائی.معشوقه دل ببرد و همی قصد دین کند
با آشنا و دوست کسی این چنین کند...
دل پوستین بگازر غم داد و طرفه آنک
روز و شبم هنوز همی پوستین کند.انوری.رجوع بکتاب امثال و حکم شود.
پوستین به گازر داشتن. [ ب ِ زَ / زُ ت َ ] ( مص مرکب ) کار بغیر اهل آن واگذار شده بودن :
از غم صدف دو دیده پر دارم
وز حادثه پوستین بگازر دارم.انوری.
پوستین به گازر فرستادن. [ ب ِ زَ / زُ ف ِ رِ دَ ] ( مص مرکب ) پوستین به گازر دادن :
پوستین را به اولین منزل
بفرستاد سوی گازر دل.سنائی.
پوستین به گازرده. [ ب ِ زَ / زُ دِه ْ ] ( نف مرکب ) کنایه است از آنکه کار را بغیر اهل سپارد،شاید جمله ای است برای تحقیر و استخفاف :
تا چند که پوستین بگازر ده
خرم دل آنکه پوستین دارد.انوری.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال جذب فال جذب فال مکعب فال مکعب