پوس

لغت نامه دهخدا

پوس.( اِ ) چرب زبانی و فریب دادن و فروتنی کردن و بزبان خوش مردم را فریفتن باشد. ( برهان ). تملق :
بتدبیر شاید جهان خورد و پوس
چو دستی نشاید گزیدن ببوس.سعدی ( بوستان ).این شاهد محتاج بتأیید است چه در بعض نسخ بوستان این کلمه لوس آمده است با لام بجای پ و گفته اند پوسانه نیز بهمین معنی است ( ؟ )

فرهنگ فارسی

چرب زبانی و فریب دادن و فروتنی کردن و بزبان خوش مردم را فریفتن باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم