واردین

لغت نامه دهخدا

واردین. ( اِ ) واردن. قابله. ماماچه. ( ناظم الاطباء ) ( شعوری ). و رجوع به واردن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع وارد در حالت نصبی و جری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) : (( ... اخبار واردین بمسامع امرائ عظام رسید . ) )
واردن قابله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم