هوش رفته

لغت نامه دهخدا

هوش رفته. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بیهوش. ازهوش شده. مقابل بهوش :
هوش رفته چو هوش یافته شد
سرش از تاب شرم تافته شد.نظامی.چون ز گرمی گرفت مغزش جوش
در تن هوش رفته آمد هوش.نظامی.

فرهنگ فارسی

بیهوش از هوش شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ فال قهوه فال قهوه فال درخت فال درخت