میدان داری

لغت نامه دهخدا

میدانداری. [ م َ /م ِ ] ( حامص مرکب ) صفت و حالت میداندار. میداندار بودن : چرخچیان ( از دو طرف ) به میدان داری مشغول و صدای توپ و تفنگ عرصه میدان را فروگرفته. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 25 ). و رجوع به میدان دار شود.

فرهنگ عمید

تاخت وتاز کردن در میدان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال حافظ فال حافظ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال آرزو فال آرزو