فرزجه

لغت نامه دهخدا

( فرزجة ) فرزجة. [ ف َ زِ ج َ ] ( معرب ، اِ ) معرب پَرْزه. شیاف. حمول. ( یادداشت به خط مؤلف ). معرب پرچه. ( آنندراج ). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. ( تاج العروس ). ج ، فرازج ، فرزجات. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به پرزه شود.

فرهنگ معین

(فَ زَ جَ یا جِ ) [ معر. ] (اِ. ) آن چه زنان به خود برگیرند، شیاف ، شافه ، پرزه ، پرزگ نیز گویند.

فرهنگ عمید

شیاف.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنچه زنان بخود بر گیرند شیاف شافه پرزه .

ویکی واژه

آن چه زنان به خود برگیرند؛ شیاف، شافه، پرزه، پرزگ نیز گویند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس