نکو خو

لغت نامه دهخدا

نکوخو. [ ن ِ ] ( ص مرکب ) با حسن خلق. خلیق. خوش خلق. ( یادداشت مؤلف ). نکوخوی :
زنده تر از آنید و به نیروتر ازآنید
والاتر از آنید و نکوخوتر از آنید.منوچهری.بدخو شود از عشرت او سخت نکوخو
عاقل شود از عادت او سخت موله.منوچهری.

فرهنگ فارسی

با حسن خلق . خلیق . خوش خلق . نکو خوی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم