نوباغ

لغت نامه دهخدا

نوباغ. [ ن َ ] ( اِخ ) از قرای خوارزم است. ( از معجم البلدان ). و بدان منسوب است محمدبن عثمان نوباغی ، ادیب نابینا. ( از انجمن آرا ).
نوباغ. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خسروشیرین بخش جغتای شهرستان سبزوار، در 23 هزارگزی شمال شرقی جغتای در جلگه معتدل هوائی واقع است و 491 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و زیره و کنجد، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان خسرو شیرین بخش جغتای شهرستان سبزوار در ۲۳ هزار گزی شمال شرقی جغتای در جلگ. معتدل هوائی واقع است ٠ آبش از قنات محصولش غلات و پنبه و زیره و کنجد شغل مردمش زراعت است ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم