نهف

لغت نامه دهخدا

نهف. [ ن َ ] ( ع مص ) سرگشته شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). متحیر گشتن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) سرگشتگی. آشفتگی. حیرت. ( ناظم الاطباء ). تحیر. ( متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سرگشته شدن متحیر گشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس فال فنجان فال فنجان فال آرزو فال آرزو