لغت نامه دهخدا نزدیکی کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرامش. مباضعه. بضاع. بضع. وقاع. مواقعه. مقاربت. جماع. مجامعت. مباشرت. آرامیدن با زن. آسودن با زن : بزرگان چون با زنی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی... و گفتندی... فرزند دلاور آید. ( نوروزنامه ).